باورهای شناخت شناسی و مدل های آن
باورهای معرفت شناختی افراد در خصوص آموزش آنان نقش دارد و عوامل مختلفی بر شکل گیری و توسعه این باورها اثر گذارند.
روش مورد استفاده در پژوهش حاضر کتابخانهای و به روش توصیفی- تحلیلی تلاش شده است تا با بررسی پژوهشهای صورت گرفته در این حوزه به تبیین موضوع مورد بحث بپردازد.
یافتهها حاکی از آن است که باورهای معرفت شناختی کمک میکند که افراد چگونه ادعاهای مختلف دانشی را تلفیق و اطلاعات جدید را ارزیابی کنند و درباره رخدادهای اندیشمندانه مهم و مشکل تصمیم بگیرند به علاوه به وجود داشتن رابطه بین باورهای معرفتی، خودکارآمدی و یادگیری خود تنظیم شده طراحی دورههای مناسب آموزشی که بازده مطلوب یادگیری را به همراه داشته باشد نیازمند داشتن داشتن تصویر عینی از باورهای معرفتی فراگیران و لحاظ کردن آنها در این دوره است.
بنابراین نظام اموزش باید با اتخاذ روشهای یادگیری فعال، فراگیر محور و ساختار گرا باورهای معرفتی را در ساختار برنامههای درسی ازجمله دروس مرتبط با تفکر انتقادی، مباحث کلاسی و تکالیف درسی مورد توجه قرار دهد و باورها را در فراگیران تقویت کند.
اصطلاح Epistemology در زبان انگلیسی نخستین بار توسط جیمز فردریک فرایر فیلسوف اسکاتلندی مورد استفاده قرار گرفت.
برخی( مثل پارمنیدس الیایی) به خاطر کشف خطای حواس، منکر نقش حواس در ادراکات شده و نقش عقل را برجسته کردند و در مقابل، برخی دیگر( مثل هراکلیتوس) بر فایده حواس تاکید داشته و نقش عقل را نادیده و یا کم ارزش انگاشتند.
سرانجام این اختلافات باعث شد تا در قرن پنجم قبل از میلاد سوفسطاییان ظهور کردند که اساسا منکر اصل واقعیتهای خارجی شدند.
بعد از این دوره «مسیله باورهای شناخت» به صورت جدیتر مطرح شد و سقراط و سپس افلاطون و بعد ارسطو؛ به مخالفت با آرا سوفسطاییان پرداخته و اصول و قواعدی را به خاطر مقابله با مغالطات و برای درست اندیشیدن و سنجش استدلالها تدوین کردند.